نتایج جستجو برای عبارت :

چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟

آن یار که عهد دوستاری بشکست  /  می‌رفت و منش گرفته دامان در دست
می‌گفت دگرباره به خوابم بینی  /  پنداشت که بعد از آن مرا خوابی هست

آن یار که عهد دوستاری بشکست  /  می‌رفت و منش گرفته دامان در دست
می‌گفت دگرباره به خوابم بینی  /  پنداشت که بعد از آن مرا خوابی هست
گاهی مسیر جاده به بن بست می رودگاهی تمام حادثه از دست می رود
گاهی همان کسی که دم از عقل می زند ،در راه هوشیاری خود ، مست می رود
گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست ،وقتی که قلبِ خون شده بشکست ، می رود
اول ، اگرچه با سخن از عشق آمدهآخر ، خلاف آنچه که گفته ست ، می رود
 
 
 
ادامه مطلب
فکر می‌کردم سختی ماجرا تمام شده است...
زهی خیال باطل
انگار تازه اول مصیبت است..‌. 
هر چه هست همین که از دوست رسیده، همین که الخیر فی ما وقع 
زهر ماجرا را می‌گیرد... 
مثل آدم‌هایی که دارند جان می‌دهند و درست لحظاتی قبل از جان دادن از اول تا آخر زندگیش را می‌بینند.. قبل از اعلام عمومی به دیگران از اول تا اخر این سال‌ها برایم مرور شد... 
روزگار است دیگر... 
مگر عاشق کشان دارند تبعید از این بالاتر...
یک قناری به نام آزادی
در قفس نغمه خوان شده بود
او برای بذر های قفس
مثل یک باغبان شده بود
یک کلاهک برای راحتی اش
بر سرش سایه بان شده بود
او برای گذشتن اوقات
با غمش هم آشیان شده بود
آن قناری در اوج تنهایی
همنشین سران شده بود
او برای شکستن حصرش
با خدایش هم زبان شده بود
چونکه حصر را بشکست او
داغدار بلبلان شده بود
بعد از آزادی اش قناری ما
در پی آب و دان شده بود
آن قناری درون دنیایش
مثل آوارگان شده بود
حال دیگر قناری ما
همره خستگان شده بود
آن قناری برا
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
این که می‌گویند آن خوشتر ز حسن
یار ما این دارد و آن نیز هم
یاد باد آن کو به قصد خون ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم
دوستان در پرده می‌گویم سخن
گفته خواهد شد به دستان نیز هم
چون سر آمد دولت شب‌های وصل
بگذرد ایام هجران نیز هم
هر دو عالم یک فروغ روی اوست
گفتمت پیدا و پنهان نیز هم
اعتمادی نیست بر کار جهان
بلکه بر گردون گردان نیز هم
عاشق از قاضی نترسد می بیار
بلکه از یرغوی دیوان نیز هم
محتسب داند
برف و باران بزند فرق سرمآه ای فرق سرم!برق با داد زند از کمرمآه ای داد کمرم!از جفای تو بشکست خنصرمآه اشاره خنصرم!بی تو من پرنده شانه سرمجانا شانه سرم!با تو من یک تبری گاو سرم آه از جنگ،سرم!ز همه لطفت ریخت موی سرممن جوانی لغسرم!رفتی از دل و درآمد پدرمآه حرف پدرم!
امشب من و تو هردو، مستیم، ز می اما
تو مست می حسنی، من، مست می سودا
از صحبت من با تو، برخاست بسی فتنه
دیوانه چو بنشیند، با مست بود غوغا
آن جان که به غم دادم، از بوی تو شد حاصل
وان عمر که گم کردم، در کوی تو شد پیدا
ای دل! به ره دیده، کردی سفر از پیشم
رفتی و که می‌داند، حال سفر دریا؟
انداخت قوت دل را، بشکست به یکباره
چون نشکند آخر نی، افتاد از آن بالا؟
تا چند زنم حلقه؟ در خانه به غیر از تو
چون نیست کسی دیگر، برخیز و درم بگشا
از بوی تو من مستم، ساقی مدهم
مجنون خواست که پیش لیلی نامه‌ای نویسد. قلم در دست گرفت و این بیت گفت:
خَیالکِِ فی عَینی وَ اِسمُکِ فی فَمی
وَ ذِکرُکِ فی قَلبی اِلی اَینَ اَکتُبُ
خیال تو مقید چشم است و نام تو از زبان خالی نیست و ذکر تو در صمیم جان جای دارد. پس نامه پیش کی نویسم؟ چون تو در این محل‌ها می‌گردی؟ 
پس قلم بشکست و کاغذ بدرّید.
بسم الله الرحمن الرحیم
من کیم؟ عبد گنه کار الهی العفومن کیم؟ بنده ی سربار الهی العفو
منم آن کس که نمک خورد و نمکدان بشکستنه که یک مرتبه، بسیار الهی العفو
نفس من ول کُنِ من نیست! خدایا چه کنم؟خسته ام زین همه آزار الهی العفو
با گناهی که ز من سر زده، بین من و تو... چیده شد این همه دیوار الهی العفو
من زمین خورده ام و آمده ام توبه کنم... با چنین وضع اسفبار الهی العفو
بزنی یا نزنی مال تواَم جان علیپس بیا رحم کن این بار الهی العفو
چیزی از سوختن من که نصیبت
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت  /  آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت  /  جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع  /  دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است  /  چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد  /  خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت
چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست  /  همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت
ماجرا کم کن و بازآ که مرا
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست / پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست
نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان / نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست
سر فرا گوش من آورد به آواز حزین / گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست
عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند / کافر عشق بود گر نشود باده پرست
برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر / که ندادند جز این تحفه به ما روز الست
آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم / اگر از خمر بهشت است وگر باده مست
خنده جام می و زلف گره گیر نگار / ای بسا
بر بالین تربت یحیی پیغامبر(ع) معتکف بودم در جامع دمشق که یکی از ملوک عرب که به بی انصافی منسوب بود اتفاقاً به زیارت آمد و نماز و دعا کرد و حاجت خواستدرویش و غنی بنده‌ی این خاکِ درندو آنان که غنی‌ترند محتاج‌ترندآن گه مرا گفت از آن جا که همت درویشانست و صدق معاملت ایشان، خاطری همراه من کن که از دشمنی صعب اندیشناکم. گفتمش: «بر رعیت ضعیف رحمت کن تا از دشمن قوی زحمت نبینی.»به بازوان توانا و قوّت سر دستخطاست پنجه‌ی مسکین ناتوان بشکستنترسد آن که بر
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست

نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست

سر فرا گوش من آورد به آواز حزین
گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست

عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نشود باده پرست

برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست

آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است وگر باده مست

خنده جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست

نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست

سر فرا گوش من آورد به آواز حزین
گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست

عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نشود باده پرست

برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست

آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است وگر باده مست

خنده جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه
مورد داشتیم که عصبانیت و دعوا و خشونتِ یه نفر ، محبت تعبیر شده . یعنی طرفش هرچی "سعی" کرده که خیال کنه اون شخص ازش بدش میاد و متنفره نتونسته . و همه ی رفتار بدش رو مصداقِ "اگر ظرف مرا بشکست لیلی" تلقّی می کرده . از اون طرف خداوند هرچی ما رو مورد ابتلا قرار می ده و خودش هم مدام بهمون تذکر می ده که "هرکه در این بزم مقرّب تر است جام بلا بیشترش می دهند " باز هم باورمون نمیشه و باید "سعی" کنیم که بپذیریم همه ی این ها از سر محبته ...
++ یا ستّار العیوب ... اگر تو ن
بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی
به کجا روم ز دستت که نمی‌دهی مجالی
 
نه ره گریز دارم نه طریق آشنایی
چه غم اوفتاده‌ای را که تواند احتیالی
 
همه عمر در فراقت بگذشت و سهل باشد
اگر احتمال دارد به قیامت اتصالی
 
چه خوش است در فراقی همه عمر صبر کردن
به امید آن که روزی به کف اوفتد وصالی
 
به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن
که شبی نخفته باشی به درازنای سالی
 
غم حال دردمندان نه عجب گرت نباشد
که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی
 
سخنی بگوی با من که چن
برف و باران بزند فرق سرمآه ای فرق سرم!برق با داد زند از کمرمآه ای داد کمرم!از جفای تو بشکست خِنصِرمآه اشاره خِنصِرم!بی تو من پرنده شانه سرمجانا شانه سرم!با تو من یک تبری گاو سرم آه از جنگ،سرم!ز همه لطفت ریخت موی سرممن جوانی لِغسَرم!رفتی از دل و درآمد پدرمآه حرف پدرم!

واژه نامه:
بدلیل سختی واژگان و انتقاد بعضی از دوستان واژه نامه زیر ضروری است.
فرق سر:بالای سرخِنصِر:انگشت،انگشت کوچکلِغسَر:کچل،انسان بی مو،انسان مو ریخته
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت  /  آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت  /  جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع  /  دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است  /  چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد  /  خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت
چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست  /  همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت
ماجرا کم کن و بازآ که مرا
آورده اند که مردی پارسا بود و بازرگانی که روغن گوسفند و شهد فروختی با او همسایگی داشت ، و هر روز قدری از بضاعت خویش برای قُوت (غذا ) زاهد فرستادی ، زاهد چیزی به کاربردی باقی را در سبویی(کوزه ای) کردی و در ظرفی بنهادی ، آخر سبو(کوزه ) پر شد ، روزی در آن می نگریست اندیشید که اگر این شهد و روغن به ده درهم بتوانم فروخت و آن را پنج گوسفند خرم ، هر پنج بزایند و از نتایج ایشان رمه ها (گله گوسفند)پیدا آید ، و مرا استظهاری (پشت گرمی) باشد ، و  زنی از خاندان بز
اسمتونو جمع کنید ببینید چه شعری ساخته میشه! 

الف..........ای مهربان یارم
ب............باعشق تو میمانم 
پ............پای خسته ای دارم 
ت............تا هستی منم هستم
ث............ثابت میکنم هستم
ج.............جان من فدای تو
چ.............چند وقتی بمان بامن
ح.............حال از من نمیپرسی
خ.............خوابم با تو شیرینه 
د.............در جانم زدی رخنه
ذ.............ذره ذره آبم کن
ر.............رسوای جهانم کن
ز.............زلف خود پریشان کن
ژ.............ژنده جامه ای پوشم
س...........سر برشانه ام بگذار 
ش...........شوق من دو چندا
شهادت حضرت صدیقه طاهره (س)
 
شد فدک، بعد از پیمبر ، کفر و ایمان را محککرد رسوا خویشتن را دشمن از غصب فدکفاطمه ، لطف خفی، روح نبی ، جان علی استآنکه ذکر خیر او باشد همه ورد ملکعالم از ام ابیها نور هستی چون گرفتدارد او بر گردن خلق جهان حق نمکحضرت صدیقه اطهر، نمی گوید خلافکذب قول آن منافق هم، ندارد هیچ شکصحبت از ارث و وراثت، خود کمال ابلهی استپیش بانویی که مهر او سما است و سمکاز نبی گیرم، نماند ارث بر فرض محالحق ذی القربای پیغمبر، نبود از ما ترکمرد
به اعتراف احمد بن حنبل اگر علمای اهل تسنن خیانت نمی‌كردند و همه روایات را نقل می‌كردند، تمام مردم شیعه می‌شدند!!!
۵۵۶۹ـ حدثنی محمد بن عبد الله قال حدثنا أبو داود عن شعبه قال لقد حدثنا الحكم عن عبد الرحمن بن أبی لیلی عن علی بشیء لو حدثتكم لرقصتم والله لا تسمونه منی أبدا
۵۵۷۰ـ وحدثنا به محمود بن غیلان مثله وقال لترفضتم.
قال أبو عبد الرحمن وهو أشبه
احمد بن حنبل (از ائمه اربعه اهل تسنن) می‌گوید: ابو داود از شعبه بن حجاج نقل می‌كند كه: من روایاتی
بشکست اگر دل من به فدای چشم مستتسرِ خُم می سلامت، شکند اگر سبویی
دیشب ارواح طیبه شهیدان،روح مطهر قاسم سلیمانی را در آغوش گرفتند.
برای دیدن تصویر در اندازه اصلی با ذکر صلوات بر روی آن کلیک کنید.
ثواب این طراحی تقدیم به شهید حاج قاسم سلیمانی...
بشکست اگر دل من به فدای چشم مستتسرِ خُم می سلامت، شکند اگر سبویی
دیشب ارواح طیبه شهیدان،روح مطهر قاسم سلیمانی را در آغوش گرفتند.
برای دیدن تصویر در اندازه اصلی با ذکر صلوات بر روی آن کلیک کنید.
ثواب این طراحی تقدیم به شهید حاج قاسم سلیمانی...
بسم الله الرحمن الرحیم-برا اساس گفته خبر گذاری
الجزیره-موادمخدر کوکائین از کلمیبا بصور ت کلی واز کشور های امریکای لاتین بصورت
کمتر توسط قایق به جزیره فی جی  میرود واز
انجا دراسیا واطراف پخش میشود  درکلمبیا
مافای کوکائین حکومت میکنند وحکومت باند-انها هستند وبه راحتی میتوان قایق
هاراکنترول   وهرنوع  مانعی 
بارشوه برطرف میکنندوپلیس نقش فیزیکی ندارد مقداری نقش ارشادی دارد-
درافریقا نژادهای خاص که روی کار می ایند همگی فاسد هستند  درفیجی 
د
 
گهی میسوزم از یاد گذشته
 
کنون روزم چو شام تار گشته
 
ز شادابی چو گل بودم به بستان
 
زدم طعنه به رستم های دستان
 
دلم شاد و لبم خندان و جان مست
 
چه باکم گر دلی در سینه بشکست
 
مرا بود آینه دمساز و همراز
 
که با مرغ طرب بودم هم آواز
 
کنون مبهوت و مات و سر گریبان
 
ز آئینه شدم چون جن گریزان
 
ز روی خویش گاهی می هراسم
 
گهی گم کرده ام هوش و حواسم
 
شنیدم مادرم میگفت گهگاه
 
خوشا آنکس که میمیرد به ناگاه
 
اجل اکنون نماید ناز بسیار
 
"رسا" روحا نه جسمأ ه
دوش دلبر به تسلّای دلِ ما آمد
چشم مجنون به هوای رُخ لیلا آمد
اشکِ داوود که چنین خیره سری از ما دید
صبحگاهان به رُخم، بی سر و بی پا آمد 
آنقَدَر آه از این سینه ی محزون بدمید
تا صبا نعره زنان در پی گلها آمد
ناله ها مرغ دلم، زین همه بیداد بزد 
دیده از ناله ی شبگیر، چو دریا آمد
سینه بشکست و دلم از همه دنیا بگُریخت
تا شقایق به عزا، لاله چو مینا آمد
ساقیا اشک رُخ ما به سحر بین زیرا
یادی از مرغ چمن، در قفسی را آمد
دل بگفتا به سر زلفک او فال زنم
زلفش اما چو
دوش دلبر به تسلّای دلِ ما آمد
چشم مجنون به هوای رُخ لیلا آمد
اشکِ داوود که چنین غمزده گی در ما دید
صبحگاهان به رُخم، بی سر و بی پا آمد 
آنقَدَر آه از این سینه ی محزون بدمید
تا صبا نعره زنان در پی گلها آمد
ناله ها مرغ دلم، زین همه بیداد بزد 
دیده از ناله ی شبگیر، چو دریا آمد
سینه بشکست و دلم از همه دنیا بگُریخت
تا شقایق به عزا، لاله چو مینا آمد
ساقیا اشک رُخ ما به سحر بین زیرا
یادی از مرغ چمن، در قفسی را آمد
دل بگفتا به سر زلفک او فال زنم
زلفش اما چو
بعد از ده سال تصمیم گرفتم سبوی عشق رو تغییر بدهم.
با این اسم  بود که من وارد فضای مجازی شدم  و با این آدرس خاطره های زیادی دارم.
دوستای زیادی پیدا کردم. چه اینجا و چه توی اینستا و شاید هرکجا که مجازی حضور داشتم.  خیلی از این آدم ها بدون اینکه اسم فامیل واقعی من رو بدونند من رو با نام سبوی عشق میشناسند. واقعیتش اینه که این ثبات باعث شد، این اسم و آدرس بخشی از هویت من توی فضای مجازی بشه. و طبیعی هستش که دلکندن ازش برام سخت باشه.
اگر هم تصمیم گرفتم تغ
مراسم ایام فاطمیه و شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها
سال 1396
مداح: آقای صاحبعلی مقدم زاده
روضه و مرثیه خوانی
دریافت فایل صوتی (سینه ام بشکست و ...)
مداح: آقای صاحبعلی مقدم زاده
روضه و مرثیه خوانی دیگری در حسینیه
دریافت فایل صوتی (فاطمه خانه صبر ولی الله)
مداح: آقای صاحبعلی مقدم زاده
روضه و مرثیه خوانی پس از جلسه قرائت قرآن
دریافت فایل صوتی (امیدیم لای لای...)
مداح: آقای صاحبعلی مقدم زاده
سینه زنی پس از جلسه قرائت قرآن
دریافت فایل صوتی (ننم لای لای)
شب میلاد شمس الشموس علی بن‌ موسی الرضا ع
نوکر‌ که باشی از‌ کریمان زر نمی خواهی
مستِ نگاهِ یاری و ساغر نمی خواهی 
مجنون که باشی غیرِ لیلا را نمی بینی 
غیر از مجالِ عاشقی دیگر نمیخواهی
وقتی که جَلدِ بامِ اربابِ خودت باشی
بالت اگر بشکست روزی، پر نمی خواهی 
در صحن ‌گوهرشاد باشی خوب میفهمی
با عشق آقا شادی و گوهر نمی خواهی 
تیر محبت را به جان خواهی خرید آری
در کارزار عاشقان ، سنگر نمی خواهی
سجاد نوبختی
(زمانی که دعوت رسول الله صلی الله علیه وسلم هنوز آشکار نشده بود) مسلمانان براى خواندن نماز به درّه ها و کوهها می رفتند و در خفاء و پنهانى نماز می خواندند.
پس روزى همچنان که سعد بن ابى وقاص با جمعى از مسلمانان مشغول نماز بودند چند تن از مشرکان سر رسیدند، و بدانها که مشغول نماز بودند ناسزا گفته و بر این کارشان آنها را ملامت و عیبجوئى کردند.
سخن دنباله پیدا کرد و کم کم کار به زد و خورد کشید پس سعد بن ابى وقاص با استخوان فک شترى که در آنجا افتاده بود
داشتم فکر میکردم.یهو یاد ز افتادم.یکم بهش فکر کردم.ز یکی از پسرای کلاسمونه که کرد و سُنی هست.آدم فوق العاده آرومی بود که شاید به نظرم به خاطر اینکه لهجه خیلی غلیظی داشت اعتماد بنفس حرف زدن نداشت زیاد اما در کل ساکت و مودب بود.اون اول که اومده بودیم دانشگاه کلی طرفدار پیدا کرده بود.سبزه و قدبلند و خوش هیکل قیافشم نسبتا جذاب بود.میم از اول ازش خوشش اومد.همون اول پاشد رفت کل اعضای خانوادشو فالو کرد توی اینستا.سعی میکرد بهش نزدیک شه.یه مدت که گذشت
یا لطیف
این روزها محبت و دوست داشتن آنقدر دستمالی شده و سطحی است که آدم ابا می کند از گفتن واژه ای مانند "عشق". "عشق" هم قدیمی اش خوب است. گرچه که "دوست داشتن واقعی" هر زمان تازه است. چقدر حافظ عزیز زیبا گفته است که : "یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب... کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است" ...
:::
"عشق" هم قدیمی اش خوب است. به لحاظ زمانی نمی گویم منظورم شکل ش است. عشق، اگرچه که قدیم ترها به زبان نمی آمد... اگرچه که در میان خیابان ها "نمود"ی نداشت. اگرچه که با هدی
عشق یعنی پاک بودن در فساد / آب ماندن در دمای انجماد . . .
 
 
زیباترین اس ام اس های عاشقانه و رمانتیک (18)زیباترین اس ام اس های عاشقانه و رمانتیک (18)زیباترین اس ام اس های عاشقانه و رمانتیک (18)
 
 
 
در شادی من شریک باش ای ساعت / در فکر لباس شیک باش ای ساعت
تعجیل بکن ، دلم برایش تنگ است / کم عاشق تیک و تاک باش ای ساعت . . .
 
زیباترین اس ام اس های عاشقانه و رمانتیک (18)زیباترین اس ام اس های عاشقانه و رمانتیک (18)زیباترین اس ام اس های عاشقانه و رمانتیک (18)
 
 
کل ا
 
وقت است تا برگ سفر بر باره بندیم،
دل در عبور از سد خار و خاره بندیم
گاه سفر آمد نه هنگام درنگ استچاووش میگوید ما را وقت تنگ است
گاه سفر شد باره بر دامن برانیمتا بوسه گاه وادی ایمن برانیم
وادی پر از فرعونیان و قبطیان استموسی جلودار است و نیل اندر میان است
از هر کران بانگ رحیل آید به گوشمبانگ از جرس برخاست وای من خموشم
دریادلان راه سفر در پیش دارندپا در رکاب راهوار خویش دارند
گاه سفر آمد برادر گام بردارچشم از هوس از خورد از آرام بردار
گاه سفر آ
فتوکلیپ طنز رفته بودم لیله‌کو بعداز دوماه در وبگاه آپارات
رفته بودم«لیله‌کو» بعداز دوماه
رعد می‌غرّید از ابرِ سیاه
اندکی افتاده بود از تاب، ویروسِ کوویدِ19
آسمان دلگیر بود
عابری بی‌ماسک داشت از کنارم می‌گذشت
گفتم آن دُکّان و آن قلیان‌کشان، آن سوی رود
بی‌امان قلیان که می‌کردند دود...
حرف من را خورد، گفت:
«آن دُکان برچیده شد!»
گفتم آن قصّابیِ نزدیکِ کوه
دنبه‌هایش نرم بود و چرب بود،
 گفت: «آمد گربه خورد و کرد کیف!»
گفتم آن مادر وَ آن نوزاد.
شعر در مورد دل شکستن
در این مطلب از سایت جسارت سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد دل شکستن برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
نکند بوسه بمیرد
خبرش گم بشود
دل شکستن نکند
مایه ی فرهنگ شود
شعر در مورد دل شکستن
مردم بیدرد را دل از شکستن ایمن است
گوشه این فرد باطل از شکستن ایمن است
با دل آگاه دارد کار عشق سنگدل
بیشتر دلهای غافل از شکستن ایمن است
شعری در مورد دل شکستن
کلام هیچ مدانان به مردم همه دان
هز
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.






param name="AutoStart" value="False">












پژوهش ها و گزارش
های مهمی از سوی اهل فن عرصه ی هنر و ادب ایرانی (چه ایران دوستان مستشرق و چه
بت ها بر دیوارهء کعبه نصب بود،پیغمبر(ص) با چوبدستی خویش بر بت ها می زد و می گفت:«جاء الحقّ و زهق الباطل،انّ الباطل کان زهوقا»(اسراء-81).
پیغمبر با چوبدستی خویش بت ها را یکایک انداخت؛از درون کعبه بیرون آمد.سیل جمعیّت،سراپا التهاب و هیجان،کعبه را در میان گرفته بود.ده هزار سپاهی و هزاران تن از زن و مرد مکّه،پایان کار را بی تابانه انتظار می کشیدند.بر درِ کعبه ایستاد،رو به مردم.قریش،مرگ و حیات خویش را به چشم می دیدند که در میان دو لب او دست به گریبان
به نام حضرت دوست که هر چه داریم از اوست
سلام
قسمت اول  ،  قسمت دوم  ،   قسمت سوم
قسمت چهارم
آوازۀ عشق مجنون باعث بدبختی و خانه نشینی لیلی شد.مردم قبیله به رییس قبیله شکایت کردند که جوانی شوریده باعث بدنامی قبیلۀ ما شده است. هر روز مثل یک سگ در حوالی قبیله پرسه می‌زند و مدام در حال غزل‌سُرایی و غزل‌خوانی است. او می‌خواند و سایرین از او می‌آموزند. باید که او را خوب گوشمالی داد تا دیگر در این اطراف دیده نشود.رییس قبیلۀ لیلی عصبانی شد و شمشیرس ر
امروز جلسه موسسه حیات حسنی بودم
دومین جلسه ای که شرکت کردم
خیلی جلسه خوبی بود.
در فضای مجازی یه آقایی در مورد تعدد کلاس مجازی گذاشتن که بنده با نظراتشان  خیلی مخالف بودم.
مثلا اینکه مدیر و رئیس خانه مرد است 
یا در مورد تعدد زوجات 
یا خطاب احادیث 
و ... 
نظرات مخالفی دارن. 

امروز در خلال جلسه موسسه حسنی  پاسخ خیلی از شبهات و سوالات رو که در اون کلاس مجازی ایراد شده بود، گرفتم
دیدم تعدد زوجات یه حکم تکوینی و موافق فطرت مرد است
یا پذیرش احکام الهی
این شعر که در مدح امام رضا (ع) است که در مجموعه جنگ اشعار آمده است.


چو بر گرفت ز تارک سپهرِ زرّین تاج

    

زمانه مشک ختن ریخت بر صحیفه عاج


به شکلِ عارض خوبانِ ماه چهره نمود

 

رخ نجوم ثوابت ز طرّه شب داج


ز ظلمت شب مشکین ذوابه ره گم کرد

 

فراز چرخ سبک سیر کوکب وهاج


جهان به عادت معهود از شب شبه شکل

 

گرفت ظلمت اکسون به کسوت دیباج


پس از نقابت خورشیدِ، سیم سیما شب

 

گرفت بام و درِ چرخ چنبری در ساج


امیر کشور زنگ از کمین برون آمد

 

به عزم آنکه
اشعار زیر از قصاید سید قطب الدین حسین میرحاج گنابادی متخلص به آنسی می باشد. وی از شاعران و مشاهیر شهرستان گناباد است.
این شعر که در مدح امام رضا (ع) است که در مجموعه جنگ اشعار آمده است.


چو بر گرفت ز تارک سپهرِ زرّین تاج

    

زمانه مشک ختن ریخت بر صحیفه عاج


به شکلِ عارض خوبانِ ماه چهره نمود

 

رخ نجوم ثوابت ز طرّه شب داج


ز ظلمت شب مشکین ذوابه ره گم کرد

 

فراز چرخ سبک سیر کوکب وهاج


جهان به عادت معهود از شب شبه شکل

 

گرفت ظلمت اکسون به کسوت دیب
عروس و مادرشوهر؛ زمانی که ما ازدواج می کنیم و وارد یک زندگی جدید می شویم به گونه ای است که انگار دوباره متولد شده ایم. بسیاری از شرایط تغییر میکند از جمله این شرایط نقش های ما در زندگی جدید است. به قولی (آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت).نقش زن و شوهری،عروس دامادی،مادرشوهر و مادرزنی است مثلا در نقش زن و شوهری در ابتدای کار که دوران نامزدی محسوب می شود به دلیل این که دوست داریم محبوب جلوه کنیم و گهگاهی هم به دلیل خجالت شخصیت واقعی خود را آن طور که با
1. تا بجایى رسید دانش من                                                که بدانم همى، که نادانم‏گر همى‌‏خواهى که بِفروزى چو روز                                      هستىِ همچون شب خود را بسوزاین عبودیت ز عشق است و نیاز                                       طاعت بى‌‏عشق مکر است و مجاز
 
2. به عطر گل خدارا بین که در گلزار می‌پیچد                   ز نیلوفر که عاشق تر که در گلزار می‌پیچدمخور صائب فریب فضل از عمامه زاهد                           که در گُنبد ز بی عقلی صدا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Magic Tricks